۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

نابغه دورانها

استالین مخالفان در هم شکسته خود را به ژرفای بی بنخواری و خفت می افکند.اندیشمندان بالشویسم را مجبور میکرد تا مانند زنان بینوای قرون وسطائی رفتار کنند که هر عمل جادوگری و جزئیات هرزگی خود با اهریمن را برای دستگاه تفتیش عقاید شرح میدادند!
این گفت گوئی است که ویشینسکی دادستان کل شوروی دوران استالین در انظار عمومی با کامنف (یکی از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست و متهم به خیانت به استالین ) انجام داد:

ویشینسکی :درباره مقالاتی که شما مینوشتید و در آنها به حزب ابراز وفاداری میکردید چگونه باید داوری کرد؟آیا همگی نیرنگ بود؟
کامنف:نه....چیزی بیش از نیرنگ.
ویشینسکی :نامردی؟
کامنف:بدتر از آن!
ویشینسکی :بدتر از نیرنگ و نامردی ، .....پس کلمه مناسب را بیابید.....آیا خیانت بود؟
کامنف:شما کلمه مناسب را یافتید!
ویشینسکی:متهم زینوویف (یکی دیگر از متهمین و عضو کمیته مرکزی) آیا این حرف را تائید میکنید؟
.....بله.
ویشینسکی:خیانت....نامردی...دودوزه بازی؟
زینوویف.:بله.
و کامنف بدین ترتیب اعتراف به گناه خود را خلاصه کرد:((زندگی من دوباره نجات داده شد اما هر چیزی حدی دارد....بزرگواری پرولتاریا حدی دارد!!! و ما به این حد رسیده ایم....در اینجا ما پهلو به پهلوی مأموران اداره های پلیس ضد جاسوسی نشسته ایم ....پیش از اینکه سرنوشت ما در اینجا بر نیمکت اتهام با یکدیگر گره بخورد ، سلاحهای ما مشترک بود ، .جنگ افزارهای ما با یکدیگر پیوند خورده بود. ، ما به فاشیسم خدمت کرده ایم و ضد انقلاب را علیه سوسیالیسم سازمان داده ایم.!!این راهی بود که ما در پیش گرفته بودیم....این ورطه خیانت قابل تحقیری است که ما در آن افتاده ایم)).
و زینوویف اینچنین ادامه سخن کامنف را گرفت:((.....من خود را گناهکار میدانم....گناه سازماندهی بلوکی که میخواست استالین و دیگر رهبران را بقتل برساند بعهده من است....ما با تروتسکی پیمان بستیم .بلشویسم معیوب من به ضد بلشویسم بدل شد و من از راه تروتسکیسم به فاشیسم رسیدم)).
در خاتمه این خیمه شب بازی ویشینسکی فریاد زد:((این سگهای هار سرمایه داری میکوشیدند بند از بند بهترین مناطق سرزمین ما شوروی را از هم بگسلند....من بنام دادستانی صدای بر آشفته خود را با صدای تندروار میلیونها انسان هماوا میسازم...من درخواست میکنم که این سگهای هار جملگی تیرباران شوند)).*-۱
حال چرا افرادی با آن سوابق انقلابی و تحمل زندانهای تزار بدین ترتیب تسلیم میشدند و شهادتهای دروغ میدادند به جرائمی که مرتکب نشده بودند اعتراف میکردند و به خود اتهام میزدند؟
تحقیر ، فحاشی ، بی خوابی ممتد ، بازجوئی های شبانه روزی و انواع شکنجه ها متهم را از پای در می آورد و او را به بیتفاوتی میکشاند بطوریکه حاضر میشد هر چه به او میگویند بپذیرد.

یکی از بلشویک های قدیمی پایان غمبار ماجرای روبرو شدن بازجو با متهم را چنین شرح میدهد:
...تو سگی؟ بله من سگم.
...تو خائنی؟بله من خائنم.
....تو توطئه گری؟بله من توطئه گرم...
...تو میخواستی استالین را بقتل برسانی؟بله من میخواستم او را بقتل برسانم.*-۲

*-۱-پیامبر مطرود.
*-۲-در دادگاه تاریخ.